AnisaAnisa، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

Anisa va Ghashangiyash🥰

Anisa :26 septembe 2018 / Living Sweden/❤️

حموم انيسا خانم

وااااااااي انيسا خانم ... ي خورده دل درد بود منو بابايي ماساژت داديم اما بهتر نشدي رفتم تشت اب گرم پر كردم تا اوردم اروم شده بودّي منم بهت شير دادم بعدش با بابا جوني گذاشتمت تو تشت اب گرم انقد خوشت اومده بود ك نگو ساعت ٤ صب بود،،، خيلي عاااااالي  بود كلي عكس ويديوام گرفتم .... انشالله خودت بزرگ شي مامان جون همرو بهت نشون ميدم فرشته كوچولوم....♥️❤️❤️❤️♥️ ...
28 آبان 1397

ي روزه عالي ....با دايي

انيسا خانمي امروز ي روز عالي داشتي دل درد نشدي ....و مامان خوشحال بود .... اميدوارم زودتر بزرگ شي اين دوران دل درديو طي كني  فرشته ي من .... ساعت يك شب اومديم خونه بابا بزرگي حال مامان بزرگ ي خورده خوب بنود .... زنگ زديم امبولانس مامان بزرگو چك كردن و رفتن ساعت سه شد بابايي و بابا بزرگ رفتن خونه دوستاشون و من و تو دايي حميد و مامان بزرگ مونديم.... انقد ازت دايي عكس گرفت ك نگو بعدش جفت خاله هات ساعت ٤ صب زنگ زدن و دارن با تو حرف ميزنن توام همچين ميخندي واسوشن ك نگو.... دايي حميد از ساعت ٦ صب تا ٨ صب با تو بود ماماني خسته بود خوابيد .... دايي باهات حرف ميزد پوشكتو عوض ميكرد .... حرير ماساژ شكمم داد .... خلاصه ماماني دايي خيلي اذيت...
26 آبان 1397

امام زمان و دخترم

امروز أغار امامت  اقا امام زمانه و تبريك ميگم ... دختر خانمي امروز شما . ٥٢ روزه شدي .... و تو همين روز عزيز از امام زمان ميخوام ك كمكم كنه تورو درست تربيت كنم مبادا اشتباهي ازم سر بزنه ك نتونم امام زمانو بهت بشناسونم ..... انيسا خانم الان خوابه كنارم و اومديم خونه مامان بزرگت( مامان بابات البته ) .... اميدوارم خوب و عالي تربيتت كنم عشق مامان  اللهم عجل أوليك الفرج ♥️♥️ ...
25 آبان 1397

جملات ناب🙂

📝 فکرش رو بکن. یک روزی به جایگاهی میرسی که تمام آدمایی که تو رو از دست دادن افسوس میخورن اما تو خوشحالی که آدمای بی ارزش زندگیت رو پشت سر گذاشتی و بی محابا به سمت اهدافت رو به جلو حرکت کردی! من فکر میکنم موفقیت اینجوری رقم میخوره که تو کاریو که بهش مطمئن نیستی انجام ندی ولی کاری که بهش مطمئنی رو به هر قیمتی شده انجام بدی! حواست باشه زندگی انقدر طولانی نیست که وقت کنی بدهیاتو با خودت صاف کنی! تو به خودت بدهکار نباش دیگه هیچی مهم نیست ...
22 آبان 1397

دلنوشته هاي من 🙂

مادر...... مادر..... واقعا يعني چي مادر؟ أيا جمله يي هس ك قابل قياس باشه با مادر ؟؟؟ يعني ميشه مادرُ تو ي جمله معني كرد ؟؟؟؟ من خودم تازه ٤٩ روز ميشه مادر شدم ....تازه دارم درك ميكنم ... تازه ميفهمم هر وقت مريض ميشدم مامان چي ميكشيده ... تازه ميفهمم وقتي از مامانم دور ميشدم چ حسي بهش دست ميداده ....چقد نگران ميشده و چقد دلهره داشته ... تازه ميفهمم موهاي مامانم واس چي سفيد شده ....دخترم وقتي ب دنيا اومد بعد دو روز زردي گرفت و بردمش بيمارستان .... چن روز اونجا بود .... بعدش ب خاطر سديم زيادش بستري شد دو هفته. دخترم از وقتي ب دنيا اومد تا ٤٥ روزگيش همش دو هفته خونه بود ديگه كلا بيمارستان بود .... داغون بودم هر خوني ك از دخترم ميگرفتن انگار داشت...
22 آبان 1397
1